متن سخنرانی در همایش تشکل و تحزّب؛موسسه دینواقتصاد؛تهران؛۲۹بهمن ۱۳۸۷
بسماللهالرحمنالرحیم. الحمدلله رب العالمین. الصلاه والسلام علی حبیباله العالمین ابالقاسم مصطفی محمد والصلواه والسلام علی اهلبیته الطیبن الطاهرین.
خدا را سپاسگزارم که توفیق حضور در این مجلس را به من ارزانی داشت و از همة عزیزانی که فروتنانه چند دقیقهای حقیر را تحمل میکنند صمیمانه تشکر میکنم.
همانطورکه اشاره فرمودند عنوان عرایض حقیر گونههایی از تشکل سیاسی در عصر نبوی است که این را میخواهم بهعنوان درآمدی بر ریشههای دینی تحزب از دیدگاه شهید بهشتی مطرح کنم.
مرحوم شهید بهشتی دو مبنا برای تحزب در آثارشان بیان کردهاند. مبنای اول را میتوانیم مبنایی انسانشناختی بدانیم که بر مبنای آن تحزب را حق طبیعی هر انسانی میدانند که من برای رعایت وقت از خواندن متن کامل این عبارت پرهیز میکنم. مبنای دوم ایشان مبنایی اسلامشناختی است که این را هم به شکلهای مختلف در آثار ایشان میبینیم. البته بخشی از سخنان شهید بهشتی درباره تحزب به بایستگیهای تحزب از منظر اسلامی برمیگردد ولی من در اینجا تکیهام بر اصل تحزب و ضرورت تحزب در یک جامعة دینی است. در یکی از این عبارتها بعد از مقدمهای به این جمله، که پیش از این نیز برادر عزیزم جناب آقای دکتر مؤمنی اشاره کردند، میرسم که ایجاد تشکیلات اجتماعی بر پایة اسلام از واجبات اساسی هر انسان متعهد آگاه و مسلمان است. شاهد من در این جمله مضمونی است که قبلاً در مجله عروهالوثقی چاپ شده است و براساس آن، حزب جمهوری اسلامی باید اسلام را، در جایگاه یک مکتب و نظام، محور عقیده و عمل قرار دهد. عرایض من عمدتاً براساس محوریت اسلام برای اصل تحزب از منظر شهید بهشتی برمیگردد. روشن است که در مفهوم تحزب به آن نگاه بهاصطلاح تخصصی که در متون اندیشه سیاسی ذکر شده است، کار ندارم. نه اینکه بخواهم از سر بیگانگی و فارغ از آنها مفهومی از تحزب را مبنا قرار بدهم، اما در مقام انتخاب تعریف دقیقی نبودهام. منظور من از تحزب در این گفتار حرکت سازمانیافتة گروهی از انسانهای همفکر برای پیشبرد یک هدف سیاسی است. باز هم بهاختصار باید عرض کنم که ما دو متن اصلی برای شناخت دین داریم، قرآن و سنت که خود سنت به سه بخش تقسیم میشود : بخش اول شامل سخنان معصومان (ع) است که با عنوان حدیث از آن یاد میکنیم؛ دوم، رفتار ایشان است که آن را سیره مینامیم و بخش سوم تأییدات عملی آنها است: چیزی در منظر و مأوای آنها اتفاق افتاده است و آن را نهی نکردهاند و میگوییم اگر چنین چیزی برخلاف دین بود معصومان میبایستی مؤمنان را از آن برحذر میداشتند. در این سه مجموعة سهوجهی سنت، من فقط در محدودة امضاء و تأییدات عملی معصومان (ع) آن هم تنها در عصر نبوی عرایضم را مطرح میکنم.
برای این که از سنت و یا حکمتی از آن بهرهمند شویم، تأملاتی باید مد نظر قرار بگیرد. یک نکته این است که مفهوم تحزب، بهمفهومیکه امروز در جوامع است، تنها در منظومة اندیشههای سیاسی امروز معنا مییابد، نه آنچه که در صدر اسلام تعریف میشده است. درواقع، مراد من در اینجا از عنوان مقالهام گونههایی از تشکل بود با تأملاتی که میتوان آن را به مفهوم تحزب تعمیم داد.
نکتة دوم این است که بحث سنت معصومان (ع) را اغلب از متون حدیثی بهدست میآوریم اما در اینجا من بر یک متن تاریخی تکیه کردهام که باز هم در فرصت دیگری باید به حجت این کار بپردازم.
نکته سوم، طبیعی است آنچه که ذکر میشود یافتههایی است در یک قلمرو محدود و ما در مقام صدور حکم شرعی نیستیم. دادههایی که از متون بهدست میآیند باید فرایندی را طی کنند تا به یک حکم شرعی تبدیل شوند.
آخرین نکته این است که در متون مربوط به سیره نبوی، کتاب سیره ابنهشام که عنوان اصلی آن سیرهالنبوی است، جایگاه خاص و محوری دارد که هیچ مورخ پیامبرپژوهی نیست که بتواند از این کتاب چشم بپوشد، بهایندلیل عرایضم فقط در محدوده این کتاب است.
نکته دیگری که باز هم در مقدمه باید به آن اشاره کرد، بازة زمانی عرایض بنده است که به عهد مدنی و نه مکی پیامبر برمیگردد. عهد مدنی از حضور پیامبر در شهر یثرب که به یُمن حضورشان مدینهالنبی نامیده شد، تا اوایل سال یازدهم قمری را شامل میشود. حالا حسب اختلافی که دربارۀ رحلت پیامبر وجود دارد، محدودة زمانی بحث من فقط در دو ماه اول سال یازدهم قمری است که جایگاه بسیار مهمی برای شناخت اسلام دارد. این دوره که پیامبر در آنجا دست به تشکیل جامعه زدند، هم به مثابه یک بذر است؛ به این مفهوم که هرآنچه که ما در دورههای بعدی شاهدیم محصول قدکشیدن، سربرآوردن و شاخوبرگگستراندن همین بذر است؛ از سوی دیگر یک الگوست، جامعهای نمونه است که در همة ادوار بعدی تلاش میشده است تا جامعة اسلامی بر مدار و براساس همان الگو بازآفرینی شود. این جامعه به اعتبار و به گفتة ابنخلدون دورترین مردمان از سیاست و ملک بود و تجربة کار حکومتی نداشت، مجموعه قبایل پراکندهای بودند و حتی در مدینه دولتشهر نیز وجود نداشت. پیامبر گامهای خیلی روشنی برداشتند تا در یک دورة ده ساله توانستند چنین جامعهای را به یک کشور با مفهوم امروزی تبدیل کنند و با جهتگیریهای رو به تزاید و بالنده، این تجربه واقعاً شایستة بازشناسی و بازخوانی است؛ بنابراین تکیهام بر عهد مدنی بهدلیل جایگاه محوری این مقطع است.
در سیرة ابنهشام با واژههای متعددی روبرو هستیم که بهشکلی بوی کار تشکیلاتی، کار سامانیافته و هماهنگ با جهتگیری سیاسی میدهند. از جمله واژههای رفیق، رحت، حلیف (همپیمان)، فتیه، ضمیق، عصبه، نفر، اخوه، شیعه و حزب. دو مورد آخر را در سیره ابنهشام پیدا نکردم ولی در منابع دیگر هست. سه واژة دیگر قوم، بطن و بنو نیز هستند که بهایندلیل که بهشکلی به مباحث قبیلگی برمیگردند، آخر از همه ذکر کردم. با اصلاحاتی چند، نمونههایی از کاربرد برخی از این واژهها را ذکر کردهاند که اجازه میخواهم از آن بگذرم و به واژهای که از میان اینها انتخاب کردهام یعنی واژة بنو برسم. بنابراین به بعضی از نمونههای کاربرد دوم آن در نظام قبیلگی عربستان آن روزگار بازمیگردم.
انتخاب واژۀ بنو از میان چهارده واژه آخرین قید بر عرایضم است تا وقتی میگویم درآمدی بر پایههای اسلامشناختی تحزب از دیدگاه شهید بهشتی، اسلام را محدود کردم به سیره به سنت، سنت را به بخش امضا و تقدیر، امضا و تقدیر در محدودة کتاب سیرة نبوی ابنهشام و در اینجا از بین چهارده واژه فقط روی واژة بنو میخواهم کار کنم. بااینحال برای این که کارکرد سیاسی این کلمه را بیان کنم این تذکرات را هم باید عرض کنم و بعد اصل بحثم را که دربارۀ نتیجة این بحثها است، به اختصار خدمتتان تقدیم کنم.
قبیلهمحوری عربستان آن روزگار اساسیترین ویژگی عربستان بود که بر همة ابعاد زندگی آنها اثر میگذاشت. حتی اندیشههای دینی که در عربستان آن روزگار رایج بود، و آنچه که به نام فرهنگ بینشان رواج داشت، سنتهایشان، پیمانهای قبیلگیشان، آداب و معیشت خانوادگیشان، تماماً متأثر از این بحث است.
موضوع قبیلهمحوری آنقدر اهمیت دارد که برخی از مورخان معاصر که به اعتقاد من راه افراط پیمودهاند، اصلیترین خصلت جامعة عربستان را، حتی پس از بعثت و تا پنجاه سال پس از حیات پیامبر، همین خصلت میدانند. پیامبر نیز به اعتقاد بنده نیامدند که این قبیلهمحوری را از بین ببرند بلکه کوشیدند آن را مهار کنند. طبیعی است که اثبات این مدعا باز هم فرصت دیگری میخواهد، اما اینجا فقط به یک نمونه، از میان بسیار، بهطور مختصر اشاره میکنم. یکی از مهمترین تحلیلها دربارۀ قیام و شهادت امام حسین علیهالسلام و انتقامی که یزید از بنیهاشم گرفت بر مدار همین نگاه قبیلهمحور عربستان است. تا این حد مهم است که یزید بعد از مواجهه با سر شهدا در ابیاتی که خواند درواقع انتقام بنیامیه را از بنیهاشم بهخاطر کشتهشدن بزرگان بنیامیه در قزوة بدر گرفت. واژههای رهل، قوم، بطن و بنو گرچه در مرحلة اول نوعی تقسیمبندی قبیلهای را نشان میدهند، اما در ساختار جامعة عربستان آن روز دارای کارکرد سیاسی هم بودند، چون اساساً مجرا و مجلای تحولات سیاسی و فعالیتهای سیاسی همین دستهبندیها بود. در نمونههایی که برای واژة بنو وجود دارد عهدنامة بسیار مهمی است که پیامبر در ماههای نخستین ورود به مدینه بین همة گروههای مستقر در مدینه و مهاجران منعقد کردند.
این عهدنامه همان است که به نخستین قانون اساسی اسلامی شهره یافته است. عهدنامهای است در غایت اهمیت و همة زیرساختهای یک جامعة دینی، نقش عامة مردم، مشارکت مردمی و حقوق اقلیتها. به همة اینها در این عهدنامه توجه شده است. اگر توجه داشته باشید، پیامبر در اینجا در همان آغاز عباراتشان بعد از این که جامعة جدید را امت واحده میخوانند و حتی در ادامة این عهدنامه به حضور یهودیها نیز در این جامعه اشاره میشود، با این عباراتی که من زیرش خط کشیدم اول از مهاجران صحبت میکنند و درباره بنوساعده میفرمایند: «بنوساعده علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولی و کل طائفه منهم تفتی بانیها بالمعروف والقسط و بنو الحارث علی ربعتهم». با همین عبارات در اسلاید بعدی از بنوالجحش، بنوالنجار، بنوعمربنعوف، بنوالنبیت و بنوالاوس سخن گفتهاند. اگر وقت بود، من بیشتر دربارة عبارت «علی ربعتهم» توضیح میدادم، بهخصوص در ادامة همین عهدنامه که پیامبر وظایفی را برای این گروهها تعیین میکنند؛ ازجمله حتی تأمین امنیت محلهای که در آن زندگی میکنند به خود آنها واگذار میشود. اینها عملاً بهرسمیتشناختن حق گروههای مختلفی است که وابستگی قبیلگی متنوع و متعددی دارند و طبعاً منافع قبیلگیشان هم برایشان وجود دارد. با آن مقدمهای که عرض کردم، پیامبر در پی از بینبردن نظام قبیلگی نبودند بلکه در پی مهارکردن و جهتدادن آن تحت اندیشههای اسلامی بودند، به این ترتیب این بیانیه یا عهدنامه با این مقدماتی که عرض کردم به اعتقاد بنده، نشانهای است از تأیید وجود گروههای سیاسی مختلف در یک جامعة دینی.
نمونة دیگر در غزوة احد هست، هنگامیکه ابنهشام گروههای شرکت کننده در غزوة احد را ذکر میکند، اولاً، ما میفهمیم که همة طوایف در این غزوه شرکت نداشتند. طوایفی بودند که ابنهشام دو سه مورد از آنها را هم بعداً ذکر میکند که در غزوه حضور نداشتند. وقتی که میخواهد نام شهیدان احد را ببرد میگوید که از کدام گروهها در این غزوه حضور داشتند و به ترتیب میگوید: از بنیهاشم و بنیامیه آنهایی که همراه پیامبر آمده بودند، بنیعبدالدار، بنیمخزوم؛ از قبیلههای انصار، بنیربیعه، بنینجار و بنیعدی و دیگر گروه¬ها. اینها گروههایی هستند که در غزوة احد در رکاب پیامبر و در کنار پیامبر حضور دارند. با تأکید بر مقدماتی که عرض کردم، گرچه در نگاه اول واژگانی هستند که حکایتگر یک تقسیمبندی قبیلگیاند، برابر فارسیاش را هم می¬توانیم خاندان قرار دهیم.
بنابراین این نیز شاهد دیگریست بر یک نوع حضور سامانیافتة افکار گوناگون در گروههای مختلف تحت لوای اسلام و نقشآفرینی آنها در درون جامعة اسلامی با منافع مختلف که این منافع گرچه خاستگاه قبیلگی داشت، متعدد بود.
نمونة دیگر در اسلاید سوم غزوة احد همچنان ادامه مییافت که من از آن میگذرم. آخرین مورد در غزوة خیبر است که آن هم بههمینترتیب از واژة بنوهشام استفاده میکند و گروههایی که در غزوة خیبر در کنار پیامبر بودند و بقیه حضور ندارند. ابنهشام در واقع آنهایی را که به شهادت رسیدند نام میبرد. من، با این مقدمات و عرایض، میخواهم اینطور جمعبندی کنم: استناد اندیشههای تحزب و بایستگیهای آن به اسلام که در جایجای آثار شهید بهشتی بهچشم میخورد، باید در فضای مفهومی قرآن، روایات و سیره و گزارههای تاریخی سنجیده شود. شهید بهشتی، اندیشمند دینشناس، برداشت کلی خودشان را بیان کردند که مبتنی است بر اسلام و از ضرورت ابتنا به اسلام سخن گفتند.
اکنون این مجال و بلکه این ضرورت وجود دارد که ما اینها را در پرتو متون دینی بازخوانی کنیم. این مفاهیم نوپدید در جامعة ما بهخاطر بافت دینی، حاکمیت هنجارهای دینی و حکومت دینی که داریم اگر بهصورت فهم و استناد دینبنیاد عرضه نشوند، در حد نخبگان فرهنگی باقی خواهد ماند و در بین تودهها رسوخ پیدا نخواهد کرد.
یکی از راهکارهای تعمیق و عمومیکردن تحزب در جامعة ما تبیین دینی آن است که در این مقاله درواقع گامی بسیار کوچک در حیطة امضا و تقریر معصوم علیهالسلام آن هم تنها در عهد نبوی و با تکیه بر واژة «بنو» برداشته شد. بررسی اولیه با تکیه بر کلمة «بنو» در سیره ابنهشام تأیید کننده وجود گونههایی از تشکل سیاسی در دولت نبوی است و من ادعای بیشتر از این هم ندارم.
با تشکر دوباره از عزیزانی که عرایض حقیر را تحمل کردند امیدوارم مجموع بحثهایی که داریم و گامهایی که برمیداریم در مسیر تعجیل ظهور ولیعصر سلامالله علیه و تحقق جامعة موعود مورد لطف خداوند و قبول خداوند قرار بگیرد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
به نقل از بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی