آشنایی حقیر با مرحوم آیتالله مهدوی کنی اعلی الله مقامه تا پیش از ورود به دانشگاه امام صادق علیه السلام در حد آشنایی با چهرههای برجسته انقلاب و با واسطه بود. البته در ماههای آخر حضور ایشان در کمیته حقیر چند ماهی در مجله نگهبان که ارگان کمیتههای انقلاب بود خدمت کردهام. ولی طبعا در آنجا هم توفیق ارتباط از نزدیک و حتی توفیق زیارت ایشان را نداشتم. نخستین بار در مراسم افتتاح دانشگاه که همزمان با میلاد پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام در سال ۱۳۶۱ برگزار شد توفیق زیارت ایشان دست داد که به صورت کامل پای صحبت ایشان نشستم و پس از ورود به دانشگاه در بهمن ۱۳۶۱ افزون بر شرکت مستمر در درس اخلاق معظم له از هر فرصتی برای بهرهمندی از خرمن علم و اخلاق و معنویت یشان بهره میجستم. طبعا پس از دانشآموختگی در مقطع کارشناسی ارشد و قرار گرفتن در عداد همکاران دانشگاه امام صادق علیه السلام این رابطه شاگردی در محیط اداری و در قالب جلسات کاری و مکاتبات هم پی گرفته شد.
- با توجه به آشنایی دیرینه حضرتعالی با مرحوم آیت الله مهدوی کنی، ایده اصلی ایشان برای تحول علوم انسانی و پیوند آن با معارف دینی، همچنین بهرهبرداری از معارف بشری را چه چیزی ارزیابی میفرمایید؟
من به نوبه خودم از شما و فصلنامهتان تشکر میکنم که هم پرونده ای را برای تبیین اندیشههای مرحوم آیت الله مهدوی کنی اعلی الله مقامه اختصاص دادهاید و هم این که فرصتی را برای گفتگو در این زمینه در اختیار حقیر قرار داداهید. به نظر بنده کسانی که از تحول علوم انسانی و اسلامی سازی علوم سخن گفتهاند و پیوند علوم انسانی با معارف دینی را مدنظر قرار دادهاند از دو خاستگاه متفاوت به این مساله پرداختهاند. برخی از خاستگاه دین به این موضوع پرداختهاند و برخی دیگر از خاستگاه علوم جدید. گروه اول بر این باورند که اندیشه دینی و معارف دینی و مشخصاً مکتب اهل بیت علیهم السلام از این ظرفیت برخوردار است که بتواند متناسب با تحولات جوامع، نیازهای فکری و اجرایی و به عبارتی دقیقتر نیازهای نظری و عملی جوامع را برآورده کند. این گروه در عمل میکوشد تا اندیشهی اسلامی را در جهت رفع نیازهای مذکور تا حد امکان بازخوانی و بازسازی نماید. گروه دوم که شاید به نوعی از رخنه علوم جدید واهمه دارند، بیش از هر چیز نگران آسیبها و پیامدهای این علوم جدید برای جوامع اسلامی هستند. این گروه اگر از اسلامی سازی علوم حرف میزنند، مرادشان کاستن پیامدهای منفی علوم جدید، بستن منافذ رخنه علوم جدید (بیشتر علوم انسانی) و توجه دادن به مبانی نادرست و ناصواب و پیامدهای مخرب این علوم جدید میباشد. این گروه بیش از آن که بتوانند در باره علوم انسانی اسلامی سخن بگویند از آفات و آسیبهای علوم انسانی جدید غربی سخن میگویند. این نوع نگاه بیشتر یک نوع واکنش سلبی در برابر علوم جدید است؛ برعکس گروه اول که یک نوع واکنش ایجابی نسبت به معارف دینی دارند.
بر اساس مقدمه ای که ذکر شد برداشت حقیر این است که مرحوم آیت الله مهدوی کنی در گروه اول قرار میگیرند. مواجهه ایشان با موضوع پیوند بین علوم انسانی و معارف اسلامی و کوشش برای تحول در علوم انسانی؛ نه از بیم رخنه علوم جدید که با هدف به روز رسانی اندیشه دینی صورت گرفته است.
البته اینگونه نیست که این دو دیدگاه به صورت کامل از هم جدا باشند. یقینا اگر اندیشه دینی را به روز کنیم، حتماً در برابر علوم جدید موضع خواهیم داشت و اگر بخواهیم جلوی رخنه علوم جدید را بگیریم و از پیامدهای سلبی آن بکاهیم، خودبخود باید بازخوانی اندیشه دینی را در نظر داشته باشیم. با این وجود نقطه عزیمت فرد و این که چرا این کار را میخواهد انجام بدهد، نکته مهمی است و در فهم اندیشههای یک فرد باید به این نقطه عزیمت توجه کرد.
این سخن بارها از ایشان شنیده میشد که میفرمودند بنده پیش از انقلاب هم با برخی از علماء مانند مرحوم شهید مطهری و مرحوم آیتالله منتظری و دیگران صحبت میکردم که ما باید طلبههایی تربیت کنیم که زبان علوم جدید و زبان دنیای جدید را بفهمند. میفرمودند حتی در زندان هم این بحث مطرح بود و انگاره نخستین تأسیس دانشگاه امام صادق علیه السلام در زندان شکل گرفت. مرادم بحث طلبهای است که زبان دنیای جدید را دریابد. در اینجا بحث تربیت طلبه مطرح است. به این معنا کار ایشان امتداد طبیعی کاری است که در حوزههای علمیه صورت میگرفت و ایشان میخواستند همان سنت تربیت طلبه را متناسب با اقتضاءات دنیای جدید انجام بدهند. هر چند نهادی که بعدها تأسیس کردند، نام دانشگاه را به خود گرفت، اما بارها و بارها به صراحت بر این نکته تأکید داشتند که این دانشگاه دانشگاه به معنای متعارف نیست و حتی تمایل معظم له به معمم شدن دانشجویان مقاطع بالا و دانشآموختگان بر همین اساس صورت بسته بود. بارها فرمودند که من دوست دارم در فضای دانشگاه دانشجویانی با لباس طلبگی حضور داشته باشند.
به هر حال، در واقع ایده اصلی ایشان بازخوانی اندیشه دینی از طریق تربیت طلابی بود که افزون بر اینکه زبان دین را متناسب با نیازهای جامعه میفهمند؛ هم زمان و هم پای آن زبان علوم جدید را هم درک کنند. به اعتبار همین هدف است که در مقدمه تمام برنامه و سرفصل دروس دانشگاه امام صادق اغلب مضمون این جمله آمده است: “تربیت دانش آموختگانی که افزون بر برخورداری از باورهای دینی، توان فهم نظریات جدید را نیز داشته باشند”. بنده این مطلب را به عنوان محوریترین نکته اندیشه ایشان در زمینه تحول در علوم انسانی می دانم؛ یعنی تحول با سمت و سوی اسلامیسازی و از خاستگاه میراث کهن حوزههای علمیه.
- حضرتعالی در ابتدای بحث دو رهیافت و دو رویکرد متفاوت را برای تحول علوم انسانی ذکر کردید و فرمودید آیت الله مهدوی کنی رویکرد اول را اتخاذ کرده بودند، آیا این ایده مبتنی بر نظریهای مشخص است؟ همفکران ایشان چه کسانی بودند ؟ به طور کلی ایشان در اتخاذ این رویکر از چه کسانی متأثر بودند؟
تعاملات فکری ایشان با اندیشمندانی که به عنوان اندیشمندان اصلی انقلاب شناخته میشوند از جمله مرحوم آیت الله شهید مطهری و مقدم بر آن تاثیر پذیری ایشان از اندیشههای مرحوم حضرت امام واضح است و به اندازه کافی درباره آن سخن گفته شده و خودشان بارها این را ذکر میکردند. اما به نظر حقیر انگاره ذهنی و نظریه ایشان در باب تحول علوم انسانی، اندیشهای بدیع، اصیل و به راستی منحصر به ایشان است. یعنی اندیشه، اندیشه اقتباسی نیست. البته ایشان همفکرانی پیش از انقلاب داشتند، اما پس از انقلاب به خاطر شرایطی که پیش آمد، همه چهرههای شاخص و تراز اول انقلاب اسلامی از خود رهبر معظم انقلاب گرفته تا دیگر شخصیتهایی که در انقلاب نقش داشتند، همه درگیر انقلاب شدند و لذا عملاً ایشان در این صحنه تنها بودند. مویدات بدیع بودن نظریه ایشان را می توان در قالب چند نکته بیان کرد:
نکته اول این که مبنایی که ایشان برای این کار داشتند کاملاً معطوف به نیاز جامعه بود. در بین نظریات متعددی در باره تحول در علوم انسانی و نیز اسلامی سازی علوم مطرح است، برخی از این نظریات آنچنان انتزاعی هستند که فورا این سوال به ذهن انسان متبادر میشود که اگر نظریهای با این مشخصات پذیرفته بشود در عمل چه باید کرد؟ و یا در عمل به چه کار میآید؟ ایشان در پایان درس اخلاق خود به ویژه در سالهای نخستین تأسیس دانشگاه به پرسشهای مکتوب دانشجویان هم پاسخ میگفتند و البته پس از پایان درس انبوهی از پرسشهای شفاهی هم مطرح میشد. خوب به یاد دارم که در یکی از جلسات در پاسخ به یک پرسش در باره اهداف دانشگاه، فرمودند: “اگر کسی میخواهد مجتهد بشود به قم برود. من در اینجا ( دانشگاه امام صادق) به دنبال پرورش مجتهد نیستم. آنچه که ما در اینجا میخواهیم تربیت نیروی انسانی متخصص و متعهد برای نظام است.” همان طور که ذکر شد، سابقه این ایده ایشان به پیش از پیروزی انقلاب بازمیگردد، ولی پیروزی انقلاب اسلامی به سرعت زمینه بسیار مساعدی برای این جامه عمل پوشیدن این فکر فراهم کرد. چون نیازها خیلی زیاد بود و دستگاههای اجرایی عملاً نیازمند بودند. البته در این جا نمیخواهم در باره این مطلب داوری کنم که آیا به راستی دستگاههای اجرایی کشور در آن زمان از دانش آموختگان دانشگاه استفاده بهینه کردند و یا خیر و یا انتظار مرحوم آیت الله مهدوی را برآورده کردند یا نه. این بحث دیگری است. به هر حال در عمل این دانش آموختگان در حد قابل توجهی در اصلیترین دستگاههای اجرایی کشور جذب شدند و منشأ خیرات و برکاتی بودند. یکی از فضلای قم میگفتند زمانیکه در قم بودیم از اخوی آیت الله مهدوی کنی پرسیدیم: ما برای ادامه تحصیل بین دانشگاه امام صادق (ع) و حوزه مردد هستیم. اخوی ایشان در پاسخ، جمله ای بسیار کلیدی بیان کرده بودند: اگر میخواهید باسواد شوید به قم بروید، اما اگر میخواهید به درد بخورید به دانشگاه امام صادق بیایید. این جمله بسیار نغز است و وجه تمایز اندیشه تحول مرحوم آیتالله مهدوی کنی از دیگر رویکردها را مشخص میسازد.: نگاه به علم دینی به گونه ای که همواره وجه گره گشایی آن از مشکلات جامعه مدنظر باشد. شاید همان چیزی که در لسان پیامبر از آن با عنوان علم ینفع یاد شده است و غربیها نیز از آن تحت عنوان علم در خدمت توسعه یافتگی و بالندگی جامعه یاد میکنند. این نکته ای است که باعث میشود نظر ایشان در برابر نظریاتی که جنبه انتزاعی و ذهنی دارند، و یا اینکه فاصله و شکاف زیادی با آن اجرایی شدن دارند؛ متمایز گردد.
نکته دوم این است که ایشان به شدت از نظریه پردازیهای پیچیده و تا حدی گنگ و نامفهوم ابا داشتند و به صراحت این را بیان میکردند. به خاطر دارم در همان سالهای اولیه تاسیس دانشگاه، گروهی از عزیزانی که بعضی از آنها الان هم دستشان از دنیا کوتاه است مراجعه کردند و از ایشان درخواست کردند تا امکاناتی در اختیار آنها قرار بگیرد تا مباحث اسلامی سازی علوم را که در آن سالهای شصت و دو و شصت و سه حرفهایی پرجاذبه به حساب میآمد، دنبال نمایند. ایشان هم پذیرفتند، یعنی فضایی در اختیارشان قرار گرفت و آمدند و کار را شروع کردند و سلسله جلساتی برگزار کردند و جزواتی را نیز منتشر کردند. بعد از مدت نسبتاً قابل توجهی این خروجیها به آیت الله مهدوی کنی ارائه شد. ایشان با آن روح بزرگ و زبان صریح و دأب به طنز سخن گفتن که داشتند گفتند وقتی من مهدوی کنی مطالب شما را نمیفهمم نشان میدهد که حرف، حرف نامربوطی است و عذر آنها را خواستند. البته آن افراد بعدها یک جریان فکری خاصی در قم به راه انداختند که هم اکنون نیز فعالند. از نظر ایشان پیچیدگیهای بیش از حد ضرور در یک نظریه آن را از کارآمدی میاندازد. لذا در کنار رویکرد اجرایی معطوف به نیاز جامعه، احتراز از پیچیدگیهای بیفایده و یا کمفایده نظری وجه مشخصه تفکر ایشان بود.
ویژگی سوم دیدگاه ایشان در باره تحول در علوم انسانی و اسلامیسازی علوم انسانی را باید درنگ در مرحل تشخیص درست مسأله دانست. تحول در علوم، بسیار کند و بطئی است. تحول یک باره صورت نمیگیرد. همه می دانیم تا مجموعه مسائل یک علم به اصطلاح منقح و مبانی آن مدون نشود، علم جدیدی تولید نمیشود. در باب اسلامی سازی علوم انسانی هم در برابر کسانی که در مقدمات بعیده اسیر ماندهاند، عدهای هم هستند که به خوبی میتوان دید که واقعاً شتابزده عمل میکنند، اینها مفروضاتی را که صحت آنها چندان روشن نیست مسلم گرفتهاند تا به نتیجه مورد نظر خود برسند. برای تولید علم نباید شتابزده عمل شود، باید فرصت خوبی روی تنقیح مسائل و تدوین مبانی گذاشت تا بستر لازم برای تولید یک علم ایجاد گردد و این مطلقاً در کوتاه مدت محقق نخواهد شد، چراکه فرایندی طولانی است. حال با این مقدمه کوتاه باید توجه داشته باشیم که مجموعه معارف دینی ما با همه ریشهها و بنیانهای قوی و میراث ارزشمند خود به اذعان امام و شهید مطهری و شهید بهشتی و خیلی از بزرگان کارآمدی لازم را برای حل مشکلات فکری و اجتماعی نداشت و لذا لازم بود که به روز شود. اما باید به این پرسش مهم پاسخ گفت که آیا این کار را میتوان ظرف یک یا دوسال به انجام رسانید؟ مطلقاً اینگونه نیست. یک دورهی طولانی لازم است تا یک علم پوست اندازی بکند، وارد مرحله جدید بشود. کار مرحوم آیت الله مهدوی کنی از این نظر توقف روی این مرحله بود. آنکه مرحله پوست اندازی به خوبی صورت بگیرد، شتابزده صورت نگیرد، این تعبیر که تربیت دانش آموخته که هم زبان دین را بفهمد و هم زبان دنیای جدید را بفهمد، نخستین گام برای تحول علوم انسانی و پیوند آن با معارف دینی است. تا زبان این دو را نفهمیم نمیتوانیم علوم انسانی اسلامی را تحقق بخشیم. ما به عینه میبینیم یکی از مشکلات جامعه امروز ما این است که بعضی از عزیزان در پی اسلامی سازی علومی هستند که هنوز آن علم را درک نکردند. در حالیکه در فرایند تولید یک رشته علمی، گام اول طرح درست مسائل است؛ اگر اسلامی شدن علوم را یک فضای علمی جدید برای تحول در علوم انسانی بشماریم؛ این تحول لاجرم باید از مراحل متعارف پیدایش یک رشتة علمی عبور بکند، یعنی ابتدا باید مسائلش تدوین بشود، تنقیح بشود، روشن بشود که مسائل چیست، با کدام قضیهها روبرو هستیم، با کدام پرسشها روبرو هستیم. روش ما برای بررسی این مسائل چیست؟ مبانی معرفتشناختی و روششناختی باید مشخص بشود و پس از آن وارد کار حل مسأله و تولید علم جدید شد. ایشان روی مرحله اول به خوبی توقف کردند و به عبارت دقیقتر تحول را آن گونه که بایسته است شروع کردند. و این توقف بسیار ضروری بود. و این توقفی است که من فکر میکنم در بعضی شاخههای علوم به آن همچنان نیاز داریم و دیر یا زود شاهد حرکتهای شتابزده در این زمینه خواهیم بود.
ویژگی چهارم اندیشه ایشان در باب تحول در علوم انسانی به نظر بنده تاکید بر امر نهادسازی است. مرادم از نهادسازی ایجاد یک فضا و ساختار برای نقد و بررسی یک دیدگاه و یک رویکرد معرفتی است. یک دیدگاه برای این که به خوبی فهم شود، به خوبی تبیین شود، به خوبی نقد شود، به خوبی ابعاد و اضلاع آن دیده شود، به خوبی ارزیابی شود، به خوبی نقاط ضعف و قوت آن شناخته شود، باید یک فضای مناسب برای آن و یک سازمان اجتماعی برای آن فراهم آورد. و طبیعی است که مناسبترین سازمان و ساختار برای این موضوع یک فضای علمی و دانشگاهی است که در فرایند فعالیتهای آموزشی و پژوهشی آن اندیشه تبیین و نقد و بررسی میشود. این هم در واقع یکی از ویژگیهای دیدگاه ایشان در باره علوم انسانی اسلامی است که به جای سخن گفتن محض پا به حیطة عمل گذاشتند و با تأسیس دانشگاه امام صادق علیه السلام هم دیدگاه خود را برای ضرورت اسلامیسازی علوم انسانی نهادینه ساختند و هم ساختاری مناسب برای پرداختن به دیدگاه خود و سنجش آن فراهم آوردند. و این اقدامی است که به جرات می توان گفت در میان اندیشمندان معاصر و پیشتاز در این زمینه همچون مرحوم شهید صدر در عراق، مرحوم شهید مطهری و یا شهید بهشتی در ایران؛ کمتر به این موضوع توجه شده است.
پنجمین و آخرین نکته ای که به نظر من دیدگاه ایشان را متمایز از دیگر دیدگاهها میکند، این است که ایشان در حوزه علوم و معارف دینی اهتمام خاصی نسبت به فقه داشتند، در واقع وقتی میفرمودند طلبه باید هم زبان دین را بفهمد و هم زبان علوم جدید را، در بخش مربوط به دین بیشتر روی فقه تکیه میکردند. این بحث مطرح بوده و هست که آیا علوم دینی منحصر به فقه است؟ هر چند دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) در رشتههای مختلف مقداری فلسفه، کلام، قرآن و حدیث هم میخوانند، اما ایشان تکیه خاصی بر روی فقه ـ لااقل تا زمانی که حقیر با دانشگاه امام صادق علیه السلام همکاری داشتم ـ داشتند. استدلال ایشان برای تاکید بر روی فقه این بود که از بین دانشهای دینی، این دانش فقه است که به صورت نسبی همه علوم دینی دیگر را در دل خودش قرارداده و یک نوع تجمیع از علوم دیگر است. به عبارت دیگر علم فقه مظهر و مجلای همة علوم اسلامی است. و بنده میخواهم به مطلب ایشان بر حسب فهم خودم این نکته را نیز اضافه نمایم که علم فقه بخشی از علوم دینی است که ناظر به زندگی مردم است و چون به افعال مکلفین میپردازد با وجوه مختلف زندگی فردی و اجتماعی انسان کار دارد و یک رویکرد عینی و کاربردی دارد. موضوع علم فقه افعال المکلفین است، افعال یعنی رفتارها؛ رفتار یک صحنه عینی و بیرونی جامعه است. از این حیث علم فقه در بند اندیشه باقی نمیماند. موضوع آن بایدها و نبایدها است. چه باید کرد، چه نباید کرد. و این نکته دقیقا منطبق با نخستین ویژگی نگاه ایشان به تحول علوم انسانی است که ناظر به کاربردی بودن و رفع نیازهای جامعه بود. لذا به نظر میرسد در توضیح علت تکیة مرحوم آیت الله مهدوی کنی بر فقه باید به این نکته هم توجه کرد.
این پنج ویژگی که در اینجا ذکر کردم نشان میدهد که رویکرد و طرز فکر ایشان در باره تحول در علوم انسانی و اسلامی سازی علوم انسانی یک رویکرد بدیع و ویژة ایشان و غیر اقتباسی است.
- با توضیحات حضرتعالی و با برشمردن ویژگیهایی نظریه ایشان ، تا حد زیادی نسبت نظریه مرحوم آیت الله مهدوی در باب تحول علوم انسانی با سایر نظریات مشخص گردید. اگر توضیح بیشتری را در باب این نسبت لازم میدانید بیان فرمایید.
بنده میخواهم نکته دیگری را نیز در باب نسبت دیدگاه و رویکرد ایشان با دیگر ایدهها و اندیشههای موجود بیان کنم و آن این که فضایی که ایشان ایجاد کردند بستر بسیار مناسبی شد برای نظریه پردازیهایی که بعداً صورت گرفت. اینکه عرض کردم من توجه ایشان به مرحله فهم درست مسأله (ویژگی سوم) را همچنان یک نظریه زنده می دانم و از آن دفاع میکنم به خاطر این است که وقتی در عمل نگاه میکنیم میبینیم دانشگاه امام صادق علیه السلام نقش موثری در فضاسازی برای فعالیتهای فکری که در دیگر نهادها صورت میگیرد، داشته است. اگر به آمار مجموعه کتابها و مقالاتی که دانشجویان و دانش آموختگان و اعضای محترم هیأت علمی دانشگاه در زمینه علم دینی نوشتهاند رجوع کنیم میتوان به نقش دانشگاه امام صادق (ع) در فرآیند تولید مساله پی برد. مجموعه فعالیتهای دانشآموختگان دانشگاه امام صادق علیه السلام اگر به طرح پرسشهای عالمانه و درست در باره علم دینی انجامیده باشد که چنین هم هست، میتوان گفت این دانشگاه ملهم از دیدگاه مرحوم آیتالله مهدوی کنی نقشی شایسته در ایجاد زمینه برای تحول تدریجی و سنجیده و غیرشتابزده علوم انسانی به سوی علوم انسانی اسلامی داشته است.
- به عنوان سوال بعد خوانندگان ما مایل هستند بدانند که اتخاذ رویکرد آموزشی برای تحقق ایده ایشان بر چه مبنایی صورت گرفت؟ البته فکر میکنم تا حدی در صحبتهای اخیر شما پاسخ این سؤال داده شد. همان طور که فرمودید ایشان به دنبال تربیت دانش آموخته ای بودند که هم زبان دین را بفهمد و هم زبان علوم جدید را، پس طبیعی است که رویکرد آموزشی را در پیش بگیرند.
بله، کاملاً درست است. نکته دیگری را نیز میخواهم در اینجا مجددا بر روی آن تاکید کنم و آن بحث نهادسازی است. اگر بخواهیم یک نوع طرز فکر را در صحنه اجتماع زنده نگاه داریم می بایست آن را نهادینه کنیم. بخشی از نهادینه سازی همان تربیت نیرو است که لازمه آن تشکیل سازمان است. دانشگاه امام صادق هم سازمان متولی این کار شد. زمانی که سازمان به سازوکارهای مربوط به تولید فکر و پرورش اندیشه میپردازد، آن را به اشکال متفاوت در لایههای مختلف جامعه میبرد و به اصطلاح این فکر را نهادینه میکند. زمانی که دانش آموختگان دانشگاه امام صادق علیه السلام در سطحی وسیع در سازمانها و ادارات جذب میشوند، به این معنی است که این فکر را با خود به جاهای مختلف بردهاند. تعبیر امام صادقیها که به دانشجویان و فارغ التحصیلان این دانشگاه اطلاق می شود حاکی از آن است که یک جریانسازی انجام شده و دانشجویان و فارغ التحصیلان این دانشگاه در واقع نماینده یک جریان فکری خاص هستند. اینها مواردی هستند که نه کسی به سراغش میرود که اندازه گیری کند و نه به آسانی میتوان آن را اندازه گیری نمود، ولی واقعیتی است که وجود دارد. چه بسا افراد بزرگی که حرفها و نظریات بسیار خوبی نیز ارائه کردهاند، اما نهادینه کردن یک فکر امری است که نیاز به ساز و کار مجزایی دارد و به آسانی ممکن نیست. اما به نظر بنده با توجه به مشاهدات بیرونی و اجتماعی، این مهم از سوی ایشان صورت پذیرفته است و دانشگاه امام صادق علیه السلام این نقش را با راهبری ایشان انجام د اده است. در واقع اتخاذ رویکرد آموزشی توسط ایشان در راستای تربیت نیرو و در یک نگاه کلان نهادینه سازی اندیشه بود. اتخاذ رویکرد آموزشی چنین کارکردی داشت و کاملاً موفق بود.
- سؤالی که در اینجا ممکن است به ذهن متبادر شود این است که آیا به صرف تربیت دانش آموختگانی که هم با علوم جدید و هم با معارف اسلامی آشنا باشند، میتوان نیروی متخصص برای تحول علوم انسانی را تامین نمود و اصولا این رهیافت چگونه راه را برای اسلامی سازی علوم هموار میسازد؟
همانطور که عرض کردم فرایند تولید علم، فرایندی پیچیده و طولانی است. اتفاقاً حرف بنده این بود که در یک برههی زمانی باید همینگونه عمل میشد و بسیار خوب شد که در مقاطع اولیه به دنبال آن تلفیق نهایی (علم دینی) نرفتیم. باید هر دو وجه علم جدید و دین قدیم در دانشجویان تقویت شود، پس از آن، فرد در عمل به خاطر نوع خاص تربیتی که یافته است تمایل مییابد تا آموزههای دینی را در حوزه علوم برجسته سازد و به دنبال پیریزی مجدد دانشی خواهد رفت که تا کنون خاستگاه غیر دینی و غیر بومی داشته و اکنون قرار است خاستگاهی درون دینی و بومی بیابد. البته طبیعتاً هر جا یک استثنائاتی نیز وجود دارد، ولی بنده این را به صورت کلی عرض میکنم. در همین زمینه باید تأکید کرد که یکی از ویژگیهای دانشگاه امام صادق که بر میگردد به دیدگاه مرحوم آیت الله مهدوی کنی رحمه الله علیه در باره علم دینی، بحث تربیت دینی و تربیت اخلاقی در کنار بحث آموزش است. این یکی از آموزههای دینی ما و یک سنت ریشه دار دینی است که در کنار علم باید به مباحث اخلاقی و معنوی و تهذیب نفس هم روی آورد. این یک مؤلفه آموزشی است، یک استاندارد آموزشی در نظام آموزشی مدنظر ایشان بوده است که در دانشگاه امام صادق علیه السلام تا حد زیادی رعایت میشد و بحمد الله در مجموع به نظر میرسد همچنان رعایت میشود.
همانطور که عرض کردم گام اول برای تولید علم، تولید مسئله است. باید پرسشها و مسائل مدون بشود و پس از روشن شدن مسئله آنگاه باید از چگونگی رویارویی با پرسشها سخن گفت. مبانی را مدون کنیم، روشمان را مشخص کنیم و پس از آن به تولید علم برسیم. به هر حال ایشان در آن مقطع به دنبال تلفیق مشخص و خروجی مشخصی نبودند و این اقتضای تولید علم است. ضمن اینکه آیت الله مهدوی از بحثهای پیچیده نظری کم فایده پرهیز میکردند اما به نظر حقیر با هوشیاری تمام روی این قسمت که ابتدا باید مسئله تولید بشود توقف نمودند. لازمه تولید علم فهم درست مسأله است، پس از تولید مساله است که میتوان به سراغ مراحل بعدی رفت و از نحوه تلفیق علم و دین سخن گفت. متاسفانه اکنون میبینم که در بعضی از علوم شتابزده عمل میشود، و قبل از آنکه مساله سازی درستی صورت گرفته باشد و صورت مسأله به درستی معلوم باشد به دنبال اسلامی سازی علوم رفته اند.
از شرح وظایفی که اخیراً رهبر معظم انقلاب به هیأت امنای جدیدی دانشگاه امام صادق (ع) ابلاغ فرمودهاند، چنین برمیآید که نظر معظم له این است که دانشگاه از آن مرحله (مرحله تولید مساله) بیرون بیاید و قدم به جلو بگذارد و وارد مرحله نظریه پردازی بشود و در مسیر دستیابی به یک سلسله گزارههای ایجابی در باره علوم انسانی اسلامی کوشش کند. اکنون دانشگاه امام صادق علیه السلام با ظرفیت قابل توجهی که اندوخته است میتواند این کار را انجام دهد ولی در فضای سی و چند سال پیش هنوز این تجربه و این ظرفیت در کشور وجود نداشت و الحمدلله مرحوم آیت الله مهدوی در آن مقطع واقع بینانه به فرایند علم نگاه کردند و کار شتابزده انجام ندادند.
- به نظر تأسیس دانشگاه امام صادق مهم ترین لازمه تحقق ایدهها و اندیشه های ایشان بود. آیا موارد دیگری هستند که بتوان از آن ها به عنوان لوازم تحقق اندیشه ایشان نام برد؟
من فکر میکنم دو لازمه دیگر را هم باید در نظر گرفت که یکی ناظر به درون دانشگاه و دیگری ناظر به بیرون دانشگاه است. قسمتی که به بیرون دانشگاه مربوط میشود، پذیرش دانش آموختگان این دانشگاهها از سوی نهادها و دستگاههای اجرایی کشور است. چراکه رویکرد ایشان، رویکرد تربیت نیرو برای نظام بود. این امر به نظر بنده خیلی دقیقتر و بهتر میتوانست صورت بگیرد؛ اما به هر حال به دلیل مسائل مختلف سیاسی و غیر سیاسی چنین نشد. در خود دانشگاه امام صادق علیه السلام هم لازمه تحقق اندیشه ایشان این بود که دانشگاه به تعداد بیشتری از رشتههای علوم انسانی رغبت نشان بدهد و تعداد بیشتری را راه اندازی کند. تا زمانی که بنده در دانشگاه حضور داشتم فقط رشتههای الهیات، حقوق، علوم سیاسی، مدیریت، اقتصاد و ارتباطات راه اندازی شده بود. کاش شرایط مساعد و امکانات بیشتری برای دانشگاه فراهم میگردید تا رشتههای دانشگاه از لحاظ کمی نیز توسعه یابند. البته به لحاظ مدیریتی مرحوم آیت الله مهدوی به شدت از کار شتابزده و سست بنیان پرهیز داشتند. بنده به یاد دارم که عده ای به نزد ایشان میآمدند و درخواست تاسیس شعب دانشگاه در دیگر شهرها را داشتند. ائمه جمعه میگفتند زمین میدهیم ساختمان میسازیم، ایشان استقبال نمیکردند. تعبیری که داشتند، میگفتند: “من نمیخواهم همه ثوابها را جمع کنم. همین مقدار ثواب کافی است. قبول دارم که توسعه کمی دانشگاه خوب است، ولی بیشتر از این در توان بنده نیست”. چرا که واهمه داشتند در نهایت، در میدان عمل تنها بمانند و اداره تمامی این مجموعه ها به خود ایشان محول شود. به لحاظ مدیریتی این نگاه ایشان به نظرم شایسته الگوبرداری است. به خاطر دارم در سال ۶۳ که تعداد دانشجوی جذب شده در دانشگاه کم بود حقیر به ایشان پیشنهاد کردم که برای جذب دانشجو و معرفی دانشگاه، تبلیغات را گسترش دهند؛ ایشان به صراحت فرمودند: من از کار تبلیغاتی خوشم نمیآید. اگر دانشگاه خوب و موفق عمل کند خودبخود خودش را میشناساند و دانشجوی خوب و مستعد نیز ما را خواهد شناخت.” بنابراین در خود دانشگاه تنوع رشتهها کم بود، البته اگر امکانات و شرایط مناسب فراهم بود، قطعا ایشان دانشگاه را گسترش میدادند. به هر حال واقع امر این است که نظر به تفاوت رشته های مختلف از حیث معرفتی و روشی فرآیند تولید مساله ، تدوین مبانی و تدوین روش نیز در علوم مختلف متفاوت است. هر کدام اقتضای خاص خودش را دارد. ای کاش شرایط مناسب به نحوی فراهم میشد که این تنوع رشته را در دانشگاه ایجاد کرد، اما متاسفانه این امر نیز صورت نگرفت.
- بخشی از خروجی پروژهای که مرحوم آیت الله مهدوی کنی آن را آغاز فرمودند تولید مساله در برخی رشته های علوم انسانی بود که فرمودید این مهم تا حد زیادی محقق شده است. آیا طرح و ایده ایشان خروجیهای مشخص و از پیش طراحیشده دیگری نیز داشته و دارد؟ اگر ممکن است این خروجیها را بیان فرمایید.
اولین خروجی طرح ایشان تربیت نیروهای آشنا به علوم جدید و معارف اسلامی بود که به خوبی محقق گردید. در سالهای ۶۷ و پس از آن، با فارغ التحصیلی اولین دوره از دانش آموختگان و اشتغال آنان در دانشگاه، فضا برای اقدامات دیگر و مواردی که جزء اقتضائات یک دانشگاه به حساب میآید فراهم شد. به عنوان مثال در بدو تاسیس دانشگاه بحث راه اندازی یک مجله علمی مطرح نبود. ولی بعدها که خود دانش آموختگان مشغول شدند، این ایده که یک مجله ای داشته باشیم که نویافتهها در آن منتشر بشود مطرح شد. بعدها تعداد مجلات فراتر رفت و به تعدادی که اکنون میبینید، رسید. در کنار مجلات علمی، کتب تخصصی بسیاری نیز در حوزه علوم انسانی اسلامی، تالیف و به چاپ رسیده است. مواردی که عرض کردم خروجیهای دانشگاه در طول مسیر رشد کیفی و مسیر تکاملی است. در این میان هدف اصلی و اولیه به طور مشخص تربیت دانش آموخته بود و به دنبال آن مواردی از قبیل چاپ مجله، کتاب و دیگر قالبهای تولید علم همچون برگزاری همایشها نیز در زمره خروجیها قرار گرفت. که در هر یک از آن ها امتداد طبیعی و اجتماعی اندیشه آیت الله مهدوی کنی رحمه الله علیه را میتوان پی گرفت.
- فکر میکنید فرآیند مسئله شناسی در این چند رشته ای که در دانشگاه دایر است تا چه حدی محقق شده است؟
به نظرم در این رشتهها به اندازه کافی مسئله شناسی صورت گرفته و اکنون زمان عبور به مراحل بعدی؛ یعنی روش شناسی، تدوین مبانی معرفتی و پس از آن نظریه پردازی فرا رسیده است. از این نظر بنده تجربه دانشگاه امام صادق (ع) در این زمینه را کاملاً تجربه موفقی میدانم. به اعتبار همین موفقیت است که عرض میکنم باید از شتابزدگی بپرهیزیم؛ یعنی ابتدا میراث غربی را بشناسیم و آن وقت برای تغییرش تصمیم بگیریم.
آیا مرحوم آیت الله مهدوی کنی در زمینه روش شناسی و تدوین مبانی معرفتی علوم انسانی اسلامی دیدگاه خاصی داشتند؟
آنچه که مسلم است در نگاه مرحوم آیت الله مهدوی هیچگاه طرد یک پارچه علوم جدید وجود نداشت. ایشان افزون بر نوآوریهایی که در در باب اقتصاد اسلامی و نیز مدیریت اسلامی صاحب دیدگاه هایی بودند که توضیح و تبیین آنها نیاز به زمان بیشتری دارد….
- فکر میکنم به اکثر محورهایی که مدنظر بود پرداخته شد. اگر نکته ای مغفول مانده و مد نظر حضرتعالی است ممنون میشوم بیان فرمایید.
دوباره از شما تشکر میکنم. اخیرا یک پایگاه اطلاعرسانی ویژه تنظیم و نشر آثار ایشان راهاندازی شده است ولی متاسفانه هنوز به خوبی بارگذاری نشده است. حقیر مایل بودم عرایضم را مستند به عین عبارات ایشان ارائه کنم و به اطلاعات موجود در این پایگاه امید بسته بودم که متاسفانه برآورنده نیاز نبود. إن شاء الله با فعالیت گسترده این پایگاه و تدوین و ارائه مجموعه آثار ایشان فرصت و مجالی مناسب برای بررسیهای دقیقتر علمی در باره آراء و نوآوریهای ایشان صورت بگیرد.
********************************************
مصاحبه با فصلنامهی علوم انسانی صدرا شمارهی ۱۵ پاییز ۱۳۹۴