در پی یادداشت مورخ ۱۶/۷/۹۷ در کانال شخصی که برخی خبرگزاریها آن را منتشر ساختند، خبرگزاری مهر مصاحبهای در این زمینه انجام داد که به ادلهای از انتشار آن چشم پوشیده شد. یادداشت کنونی برگرفته از متن آن مصاحبه همراه با تغییرات محتوایی جزیی است.
“تصوف و صوفیان“ و “تشیع و شیعیان“
تنوع و تحول مفهوم واژگان و اصطلاحات یک امر طبیعی در همه جوامع است و چه بسیار اختلافها که به دلیل عدم وضوح معنی مورد نظر از یک واژه رخ میدهد. “تصوف” نیز که این روزها در باره آن بحث بسیار است، در شمار این اصطلاحات است. نگاهی به کاربردهای این واژه نشان میدهد که درکی واحد از آن وجود ندارد و لازم است که به هنگام کاربرد آن به درستی مشخص شود که کدام مفهوم مورد نظر است.
اگر مراد از تصوف یک جریان فکری مستقل و یا مجموعهای اعم از عرفان و تصوف باشد، این جریان به عنوان بخشی از امت اسلامی هم در گذشته تمدنی ما نقش داشته است و هم امروز جایگاهی مهم و برجسته دارد. این جریان یک “مسأله” برای جامعه امروزی ما نیست، زیرا به عنوان یک واقعیت وجود دارد و باید پذیرفت که وجود دارد. مسأله از منظر سیاستگذاری، نوعی مشکل اجتماعی است که درکی عمومی از مشکل بودن آن وجود دارد و اگر بدان پرداخته نشود و برای مهار یا برچیده شدن آن چارهاندیشی نشود، ممکن است جامعه را به سوی یک بحران سوق دهد. به نظر میرسد تصوف به مثابه یک جریان فکری با هر گسترهای که مد نظر باشد یک مسأله برای جامعه امروز ما نیست و یا لااقل مسألهبودگی آن نیازمند اثبات است.
اما اگر مراد از تصوف کجرفتاریهای برخی صوفیان و سران صوفیه است، مثل مرید و مرادبازیها و لاابالیگریهای فرهنگی و ریاضتهای غیرشرعی و عدم پایبندی به احکام شرع و رعایت نکردن عرف متشرعه در آراستن ظاهر و مانند آن باشد، باید در کاربست این واژه و اطلاق آن بر آنها احتیاط کرد. تصوف واژهای است که ناظر به یک مکتب یا جریان فکری است و صوفی واژهای ناظر به پیروان آن، مانند تشیع و شیعیان. شایسته نیست به استناد پارهای رفتارهای ناصواب پیروان یک جریان فکری، مجموعه آن را زیر سوال برد. این سخن به معنای دفاع از تصوف نیست بلکه به معنای رعایت دقت و انصاف در داوری است. شاید پیروان هیچ مکتب و مذهبی را نیابیم که خالی از کجرفتاری باشند، مثلا در خود شیعیان انبوهی از کج رفتاریها وجود دارد که بزرگان ما دائماً نسبت به آن تذکر میدهند. به عنوان نمونه گروهی از شیعیان هستند که تشیع آنها را اخیراً تشیع انگلیسی نامیدهایم و آن را با شاخصههایی مثل واگرایی نسبت به امت اسلامی میشناسیم، گروهی دیگر از شیعیان هستند که به دلیل نوع نگاه خود به موضوع مهدویت حساسیت زیادی نسبت به رواج فساد در جامعه ندارند و آن را عامل تسریع در ظهور میدانند، دستهای دیگر شیعیان مناسکگرا را میشناسیم که تشیع را در قالب چند رفتار مناسکی محدود کردهاند. نقد این جریانها زیر عنوان نقد تشیع منصفانه به نظر نمیرسد، زیرا تشیع با این کجرفتاریها و کجاندیشیها مساوی نیست، هر چند اینها در زمره شیعیانند.
تصوف هم یک پدیده و جریان عمیق علمی، فرهنگی، معنوی و اجتماعی با قدمتی بیش از هزار و سیصد سال است و مساوی با پارهای رفتارهای ناصواب که بین صوفیان وجود دارد نیست.
پیوندهای تصوف و تشیع
از میراث تفسیری و اخلاقی و عرفانی و ادبی تصوف در گستره تمدن سلامی که بگذریم و یادگارهای ایرانی شعرای بزرگ پارسیسرای صوفی و تصوفگرا را هم به کنار بگذاریم، این جریان پیوندها و قرابتهایی با تشیع دارد که سزاست در هر مواجهه انتقادی یا غیرانتقادی با آنها مورد توجه قرار گیرد:
- انتساب به ائمه علیهم السلام ـ تقریباً تمامی جریانهای صوفیه، سلسله خود را به ائمه علیهم السلام میرسانند و خود را پیرو و مکتب خود را برگرفته از آموزههای ائمه علیهم السلام میدانند. در حال حاضر هم ارادت به ساحت قدسی ائمه علیهم السلام یکی از برجستهترین ویژگیهای آنهاست. عزاداری فرقه قادریه در لاهور پاکستان برای امام حسین علیه السلام در عاشورای امسال که در برخی از شبکه های مجازی انعکاس یافت، تنها یک نمونه از صدها هزار در سراسر جهان است. احتمالا همه ما نمونههای زیادی از محبت پاک و احساس زلال اهل سنت کشورمان به ویژه در کردستان که گرایش صوفیانه در آن زیاد است نسبت به اهل بیت علیهم السلام و حتی امامزادگان سراغ داریم. این امر ظرفیت بسیار مهمی برای گفتگوی ثمربخش بین ما و آنها پدید آورده است.
- ایستادگی در برابر وهابییت ـ صوفیان چه در داخل کشور و چه در خارج از آن، یکی از جدیترین جریانهای مقاوم در برابر وهابیت و از مهمترین عوامل بازدارنده گسترش وهابیت هستند. اینها به هیچ وجه با نگاه تقدسزدای وهابیت نسبت به اولیای خدا همنوایی ندارند.
- پیشینة پیوستن به تشیع ـ برخی جریانهای صوفیانه در گذشته جذب تشیع و فرهنگ شیعه شدهاند. مثلا فرقه نعمتاللهیه ابتدا سُنی بودهاند ولی الان شاید هیچ نعمتاللهی را سراغ نداشته باشیم که سُنی باشد. اینها به تدریج در دل تشیع جذب شدند و هویتشان یک هویت شیعی شد. در مورد صفویه هم همه میدانند که شیخ صفیالدین اردبیلی، صوفی سُنی مذهب بود. و نوادگانش به تدریج و پیش از رسیدن به حکومت به تشیع گرویدند. این تجربه تاریخی تکرارپذیر است و سزاوار نیست با رفتارهایمان این راه را ببندیم.
- ایفای نقش در گسترش و اقتدار شیعیان ـ سهم صوفیان در گسترش و تثبیت فرهنگ شیعه و قدرت یافتن شیعیان در گذشته تاریخی ما قابل انکار نیست. صوفیانی که به قدرت یافتن سربداران کمک کردند و سادات مرعشیه در خطه شمال و مشعشعیان در جنوب از جمله جریانهای صوفی بودند که در مقیاس محلی و صوفیان صفوی در مقیاس ملی بل فراتر کمکی انکارناپذیر به تثبیت تشیع و اقتدار یافتن آن کردهاند. داعیان صوفی همچون میرسیدعلی همدانی هم نقش مهمی در اشاعه فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در آسیای میانه داشته است. روشن است که این سخن نیز به معنی دفاع از همه اقدامات این جریانها نیست.
- حضور مؤثر در ساحت اندیشه شیعی از قرن هشتم هجری به این سو ـ پس از جذب صوفیان به تشیع و یا گرایش علمای شیعه به آنها، بخشی از آموزههای صوفیانه به ساحت اندیشه شیعی راه یافت و به دلیل همسانی با پارهای رهیافتها و مفاد پارهای از روایات چنان با اندیشه شیعی در هم آمیخت که اکنون دیگر حکم غریبه و حتی میهمان ندارد، بل از مؤلفههای فکر شیعی به شمار میرود. به عنوان نمونه، سیدحیدر آملی در مقدمه “تَفْسیرُ المُحیطُ الأعْظَم وَ الْبَحْرُ الخِضَمّ فی تَأویلِ کتابِ اللّه العَزیزِ المُحْکَم” که در قرن هشتم نوشته شده چنین میگوید که در پی اثبات این است که اهل شریعت و اهل طریقت یکی هستند. صدها نمونه از این نوع نگاه تأثیرپذیرفته از تصوف را در آثار تفسیری و اخلاقی و عرفانی و حتی کلامی علمای خودمان میتوانیم پیدا کنیم. گستره وسیعی از علمای گذشته و حال از سیدحیدر آملی تا آیتالله جوادی آملی و از آیتالله قاضی طباطبایی تا علامه طباطبایی و از ملاصدرا تا ملاحسینقلی همدانی و از فیاض لاهیچی تا فیض کاشانی و از امام خمینی تا آیتالله خامنهای و همه شارحان شیعی مولوی و ابن عربی و حافظ مانند علامه جعفری در این حیطه قرار میگیرند. این پیشینه و این پیشانیهای فکر شیعی معاصر را نمی توان به سادگی نادیده گرفت. وقتی واژه تصوف به صورت مطلق به کار رود لاجرم همه این شخصیتها و اندیشههای آنها را هم در برمیگیرد. ادعای مبهم نقد تصوف و کار نداشتن با اندیشمندان برجسته شیعی عرفانگرا و عرفانپژوه برای امثال ما مبتدیان قابل فهم نیست.
نقد صوفیان و نقد شیعیان
شایسته است برای پرهیز از هر نوع داوری ناروا، بر این امر بدیهی پای فشرده شود که بیان این ملاحظات هیچ ریشهای در تمایل به صوفیان و دفاع از آنها ندارد. فعالیتهای علمی و فرهنگی علمای شیعه برای مقابله با صوفیه در طول تاریخ کم نیست، اکنون هم تردید نباید کرد که هیچ حرکت تمدنی بدون پیراستن مسیر از ناراستیها صورت نمیگیرد و برخی آراء و اعمال صوفیان بر اساس آن چه از مکتب اهل بیت علیهم السلام فراگرفتهایم خلاف موازین اسلامی و در تعارض با مصالح امت اسلامی است، ولی ابتدا باید یک جریان را به رسمیت شناخت آنگاه آسیبهای آن را برشمرد، ابتدا باید پذیرفت که برونرفت از وضعیت کنونی جهان اسلام و قرار گرفتن در مسیر یک حرکت تمدنی جز با همدلی همه جنبشها و حرکتها و گروههای اسلامی میسور نیست، آنگاه همدلانه هر یک از این جریانها را نسبت به آسیبهایشان آگاه ساخت و مقدم بر آن به شناخت و رفع آسیبهای خود پرداخت. حتی رویکرد انتقادی داشتن نسبت به تصوف به عنوان یک جریان فکری و بالاتر از آن منتقد بودن نسبت به عرفان و عرفان نظری هم هیچ منعی ندارد و به هیچ وجه نکوهیده نیست، چون راه را بر نشر هیچ اندیشهای مادام که پایبند اخلاق علمی و هنجارهای اجتماعی است، نباید بست؛ ولی این که در شرایط کنونی جهان اسلام و با در نظر گرفتن همه جوانب موضوع، این کار برای پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام چه ضرورتی دارد و کوشش برای جریانسازی در این زمینه چه وجهی دارد، مسألهای است که نیازمند تأمل بیشتر است. به نظر میرسد مقدم بر نقد رفتارهای صوفیانه و یا دست کم همزمان با آن سزاوار است برای دفاع از تشیع به نقد رفتارهای شیعیان بپردازیم.
دیدگاهتان را بنویسید